شعر آدم

شعر  آدم





7
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

 

 

من حسرت مجسم ام، من ناامیدی ام

از شاخه های آرزویم، کال چیدی ام

 

من ساکن خیال خوش بودم، ولی شما

در جستجوی عشق تا اینجا کشیدی ام

 

گفتی که یوسفت شوم، تا مصر آمدم

این بار مثل گرگ، سراپا دریدی ام

 

الماس بودم و تو با صد بازی زبان

از شیشه شکسته ای کمتر خریدی ام

 

گفتم ببین منم که دلم داغدار توست

پا بر دلم نهادی و گفتی ندیدی ام

 

از من نپرس "کیستی؟"، من داغ لاله ام

شمعم که پیش پای سحر، سر بریدی ام

 

ای کاش من ، دریغ من، افسوس مطلقم

من حسرت مجسمم، من ناامیدی ام

 

 

۰ نظر ۰۸ آذر ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

خدای ما و خدای شما یکی ست، ولی
نمی رسد به یک آیینه راه ما و شما
خدای ما همه لطف و خدایتان همه قهر
تفاوت است میان نگاه ما و شما

 

 

۰ نظر ۰۴ آذر ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۰۱ آذر ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

تو و شانهٔ باد و زلف پریشان

من و حسرت و آه و دو چشم گریان

تو می‌رفتی و من پی خاطراتت

محله محله، خیابان خیابان

در این خشک‌سالی مهر و محبت

نگفت آسمان حرفی از ابر و باران

نه گوشم شنید عاشقانه صدایی

نه شد دیدگانم به یک خنده مهمان

به چشمان تو بسته بودم دلم را

بریدی چه ساده، شکستی چه آسان

ندارم پس از تو به دنیا امیدی

ندارد امیدی به‌جز عشق انسان

پس از آن شکستن، پس ازآن بریدن

امیدم به مرگ است، از تو چه پنهان

۰ نظر ۲۶ آبان ۰۱ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

کسی در سینه دارد می زند طبل عزا امشب

مگر شمر نگاهت کرد قصد قلب ما امشب

میان قتلگاهم با دل صد پاره افتاده

نشسته سوگوار من غریب و آشنا امشب

نمی تابد بر این ویرانه از امیّد سوسویی

ندارد دور خود پروانه، شمع اشک ما امشب

پریشان مو، گریبان پاره ، در سوگ تو می گریم

ز دلتنگی، نمی گیرد غمت در سینه جا امشب

دلم در حسرت یک جرعه دیدار تو می سوزد

صدای العطش می آید از این نینوا امشب

دعا کردم ، نکردی استجابت، سنگ دل ! آخر

شکایت می برم از تو به درگاه خدا امشب

۰ نظر ۲۴ آبان ۰۱ ، ۰۷:۵۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

تو اسم اعظم عشقی، تو نام دیگر لیلا

من از دیار جنونم، همیشه بی تو و تنها

تو آن سپیده صبحی، که می شود نوروز

من آن غروب سیاهم، که می شوم یلدا

من آن نهال نحیفم که ریشه ام خشکید

من آن شبم که ندارم، در پی ام فردا

نه ذرّه ام که کند جذب، مِهر خورشیدم

نه قطره ام که کنم خانه، در دلِ دریا

گرفته دور و برم را حصار خاموشی

تو بی خبر که سکوتت چه می کند با ما

امیدْ بسته به تو، مثلِ من، هزار اگر

در انتظار تو اینجا، من و هزار امّا

پر است خواب من از لحظه های آمدنت

صدای پای تو، تعبیر می شود آیا ؟

 

۰ نظر ۲۱ آبان ۰۱ ، ۰۸:۴۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۷ آبان ۰۱ ، ۰۸:۱۵
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۵ آبان ۰۱ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۲ آبان ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

      

یک شاعر به فروش می‌رسد داستان جامعه‌ای را به تصویر می‌کشد که هنر و ادبیات در آن تبدیل به کالا شده‌اند و اگر کسی از این قاعده پیروی نکند، محکوم به انزوا است.

حالا که پول همه‌چیز را تعیین می‌کند، هنر و ادبیات نیز ناگزیر به این ورطه‌ی هولناک در می‌افتند؛ اما چه اتفاقی می‌افتد اگر شاعری به این وضعیت تن ندهد؟ آیا سرنوشتی جز انزوا و فراموشی در انتظار اوست؟

کتاب یک شاعر به فروش ‌می‌رسد نوشته‌ی ابوالحسن درویشی مزنگی داستان شاعری است که نمی‌تواند به قواعد حاکم در مجامع هنری تن دهد؛ مجامعی که اینک پوک و توخالی شده‌اند و فقط پرگویی و ادعاست که از دل آن‌ها برمی‌آید. اعضای این مجامع نه دست به خلق آثار هنری می‌زنند و نه کنشی تأثیرگذار انجام می‌دهند؛ بلکه فقط به فکر ظواهر و تعریف و تمجیدهای اغراق‌آمیز از یکدیگر هستند.

استاد شاعر، دوری از این مجامع را به هرچیزی ترجیح می‌دهد و در عوض، همراهی و هم‌زبانی با افراد ساده و بی‌آلایش را از هرچیزی دوست‌تر دارد. او کسی است که فساد و تباهی را احساس می‌کند و سعی دارد از آن دور باشد. پوزخند او به مجامع هنری و اعضای آن‌ها، نشانگر آگاهی و رنج اوست؛ رنجی که در هر وجدان پاکی، بیدار است.

با همه‌ی این احوالات، زندگی کاملاً دور از قواعد و ارزش‌های تباه، امکان‌پذیر نیست. استاد شاعر هم ناگزیر گاهی در این دام می‌افتد. او تا زمانی که دربند فرزندش بود، نمی‌توانست آنطور که باید، به عصیان علیه این تباهی برخیزد؛ اما وقتی مرگ پسر رخ داد، روح او نیز از زندان تعلقات رها شد و توانست به هر آنچه قید و محدودیت در جامعه بود پشت پا بزند. او با از دست دادن آخرین اتصال خود با جهان، به عارف سالکی تبدیل شد که دیگر نمی‌توانست از قواعد حاکم پیروی کند و می‌بایست علیه آن‌ها طغیان می‌کرد

 

   نشانی دانلود رایگان کتاب:

http://ketabrah.ir/go/b64291

.

۰ نظر ۱۰ آبان ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)