شکارِ آهوی چشمِ تو شد دلِ شیرم
برای عشق تو ، با پیرِ عقل درگیرم
چنان گره زده برپای بخت، دستِ قضا
که کار دل نَبَرد پیش ، سعیِ تدبیرم
دراین دیار دورویی و حیله و تزویر
به جرمّ پاک دلی ، کرده اند تکفیرم
کنارِ مردم دل مرده، عاشقی سخت است
که می کنند به مویِ سفید ، تحقیرم
شبیه ماهی افتاده بر لبِ رودم
و موج دستِ شما را بهانه می گیرم
بگیر در بغلم ، دخترِ قبیله ی دریا
اگر جدا شوم از دامنِ تو می میرم
به چشم مردمِ دنیا شبیه خواب شدم
کند به میلِ دلِ خویش، هرکه تعبیرم