شعر آدم

شعر  آدم





7
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۲۰۲ مطلب با موضوع «عکس نوشته» ثبت شده است

 

۰ نظر ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۱۹
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

مثل یک اتفاق ناگاهیم
سال ها می شود که در راهیم
به گمانم مسیر ما کج بود
عابر کوره های بیراهیم
بلد راه عاشقان شده ایم
در ترازوی عقل گمراهیم
سن عقلی ما حدودا پنج
در سجل گرچه بعد پنجاهیم
به حساب کسی نمی آییم
هستِ نادیدنی چو اشباحیم
عاشق قد و قامت شیریم
در پی دمب گرگ و روباهیم
نیست در ما، بلند پروازی
پی دیوارهای کوتاهیم
ظاهر و باطنی سوا داریم
روز درویش و نیمه شب شاهیم
گرچه بی بهره ایم ز زیبایی
همچو یوسف همیشه در چاهیم
نه بد بد نه خوب خوب ، وسطیم
از بد و خوب خویش آگاهیم
هر چه در این جهان نشانه او
پس من و تو هم آیت اللهیم

هر چه  هستیم ، راضی ایم به آن
یکی از شاکران درگاهیم


 

 

 

۰ نظر ۰۲ بهمن ۰۰ ، ۰۸:۵۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۹ دی ۰۰ ، ۰۹:۰۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۷ دی ۰۰ ، ۱۲:۲۳
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

تویی که پاک تری از تبار آینه ها

مرا به من بنما،  بی غبار آینه ها

بیا که مانده به در ،چشم  های نمناکم

در انتظار شما، مثل چشم تار آینه ها

شبیه اشک بر این زندگی تلخ ببار

که تا دوباره دهد گل ، بهار آینه ها

نشسته گرد بر اهواز آسمان دلم

گرفته مثل دلم روزگار آینه ها

مر ا که بر سر من سنگ غصه می بارد

نشانده اند چرا،  در کنار آینه ها

همیشه داغ دل از درد بی کسی ام بود

شدم در آتش تو،  دغدار آینه ها

نیامدی و قرار از دل صبورم رفت

بگو کجاست دوباره،  قرار آینه ها

دلم شکستی و عیبی در این شکستن نیست

شکستن است ، پایان کار آینه ها

۰ نظر ۲۶ دی ۰۰ ، ۱۰:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۴ دی ۰۰ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۲۲ دی ۰۰ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۱۹ دی ۰۰ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

۰ نظر ۰۱ دی ۰۰ ، ۰۸:۰۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

پیش نگاه گرم تو ، عین حبابم

چون دانه های برف ، زیر آفتابم

لب های تو رنگ شراب ناب دارد

من تشنه یک جرعه زآن جام شرابم

گاهی دراین فکرم که توخواب وخیالی

شاید که عمری من گرفتار سرابم

شاید همین باران که می بارد توباشی

خودخواهی من مثل چتری شد حجابم

لبخند گل داری به روی قلبی ازسنگ

من هم شبیه گندم در آسیابم

از آتش دوزخ ، ندارم باک فردا

با قهر خود ، تو سخت تر دادی عذابم

دست از سرم ای آرزوی وصل بردار

تا با خیال دیدنش امشب بخوابم

مانند مردی مانده در زنجیرعصیان

تیغ قلم در دست ، فکر انقلابم

شد دفتر شعرم پر از فریاد نام ات

من شاعر فریاد های بی جوابم

۰ نظر ۱۳ آذر ۰۰ ، ۱۱:۲۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)