شعر آدم

شعر  آدم





7
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آهنگ با صدای هوش مصنوعی» ثبت شده است

 

تشنه ام تشنه ، به من یک جرعه شبنم می دهی؟

نیمی از آن سیب سرخت را به آدم می دهی؟

دوست تر دارم بسوزم در نگاه گرم تو

شعله ای از شمع چشمانت به بالم می دهی؟

مثل ابراهیم در آتش ، گرفتار توام

از لبت آیا به من یک بوسه زمزم می دهی؟

من که از شادی ندارم سهم در دنیای تو

قسمتم را لااقل از آن همه غم می دهی؟

زخم دوری تو از صبرم فراتر رفته است

قلب خونین مرا یک نامه مرهم می دهی

سخت کوشیدم فراموشت کنم ، اما نشد

نازنینم! بی وفایی یاد من هم می دهی؟

 

● این غزل را با صدای هوش مصنوعی گوش کنید:

                         🎶 بشنوید

 

۱ نظر ۲۰ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

از مردمی بجز همین صورت نمانده است

در مردمان عصر ما همت نمانده است

انگار در وجود ما از پا فتادگان

تاب و توان ذره ای حرکت نمانده است

گویی که مقصد جهان آزار مردم است

از فتنه های او کسی راحت نمانده است

چندان که از جفای او خواری کشیده ایم

در هیچ کس نشانی از عزت نمانده است

نه رویش از زمین و نه بارش از آسمان

در روزگار ذره ای رحمت نمانده است

در کشت زار بی سر و سامان زندگی

یک خوشه نیز خالی از آفت نمانده است

هر در زدیم ، پاسخ منفی شنیده ایم

در ذهن ما تفکر مثبت نمانده است

نومید گوشه ای خزیدیم زیر بال غم

داریم هزار آرزو ، فرصت نمانده است

پنجاه بار برده ایم این بار و دیده ایم

در کوله بار عمر جز زحمت نمانده است

شاید که می دهد خبر این روز های سخت

چیزی  به  وعدگاه  قیامت  نمانده است!

 

● این غزل را با صدای هوش مصنوعی گوش کنید:

                             🎶 بشنوید

۰ نظر ۱۹ بهمن ۰۳ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

نمی شود که برایت ترانه بنویسم

مدام شعرِ تَرِ عاشقانه بنویسم

هوای شهر پُر از بوی نفرت است، ببین!

چگونه من غزل شادمانه بنویسم؟

زبانه می کشد از قلب داغدیده ام، آه

ز سوز شعله و داغ زبانه بنویسم

شب است و خانه سیاه است و من پُر از دردم

به اشکِ دیده غمِ اهلِ خانه بنویسم

نمانده است سری روی شانه ی مردی

که من حدیثِ سر زلف و شانه بنویسم

به جانِ تو، قلم از حرفِ غصّه بیزار است

ولی نشاطِ کدامین بهانه بنویسم

من از تبارِ همین مردمِ پُر از دردم

ز دردِ مردمِ اهلِ زمانه بنویسم

 

●این غزل را با صدای هوش مصنوعی گوش کنید:

                       🎶بشنوید

        

 

 

۰ نظر ۱۸ بهمن ۰۳ ، ۲۰:۱۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

 

آی مردم ! من همین تن نیستم

این که می بینید ، این  من نیستم

خانه می بینید و صاحب خانه نه

پوست می بینید و مغز و دانه نه

در درونم من شبیه آتشم

همنشین شعله های سرکشم

یک زمان پر می کشم تا آسمان

یک زمانی زیر خاکستر نهان

یک زمان عقل و زمانی عشق ناب

گاه معجونی از این دو مستطاب

های مردم !های ! من هم آدمم

گاه با شادی و گاهی درغمم

های مردم ! من همه تن نیستم

نه ! خطا گفتم ، تن اصلا نیستم

 

  ● این مثنوی

۱ نظر ۱۴ دی ۰۳ ، ۱۸:۵۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

من هیچ تر از هیچم، چه بی تو و چه با تو

من ذره تو خورشیدی، من قطره و دریا تو

خالی ست خیال من، از هرچه و از هر که

از خاطر من رفته ، نام همه الّا تو

گفتم به دلم باده، با ساقی دیگر خور

با بغض جوابم داد؛ یا هیچکسی یا تو!

ما را نکشاند دل، جز جانب آن کعبه

می آیم و می آیم، همراه دلم تا تو

دیروز دلت با من، امروز غمم از تو

تا باز چه بنویسی، در دفتر فردا تو

باز آی و قلم ها را با خنده به رقص آور

ای خاطره شیرین ، ای شور غزل ها تو

جز دوست نمی آید ، در قافیه شعرم

تنها تو و تنها تو ، تنها تو و تنها تو

 

  ● این غزل را با صدای هوش مصنوعی گوش کنید: 

              🎶 بشنوید 

 

 

           

۰ نظر ۲۶ آذر ۰۳ ، ۰۸:۱۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

شمس خواندم همچو مولانا خدا کردم تو را
پنج نوبت درنماز خود صدا کردم تو را
یادت از لب‌های خاموشم نشد یک دم قضا
در تمام لحظه‌های خود ادا کردم تو را
گرچه دستان من از دامان لطفت دور بود
سر به سوی آسمان هر شب دعا کردم تو را
جای آغوش کسی در سرنوشتم پر نبود
در قنوتم باخدا چون و چرا کردم تورا
تو مرا از چشم خود راندی و من با جان و دل
در دل خونین و جان خسته جا کردم تو را
در شب تاریکی و توفانی دریای دلم
دست از ساحل کشیدم ناخدا کردم تو را
خواب خوش بعد تو در چشمان من پیدا نشد
در دل کابوس‌هایم دست و پا کردم تو را
ای همه اسرار عالم در نگاه تو نهان
با تمام رازهایم آشنا کردم تو را

 

■ این غزل را با صدای هوش مصنوعی بشنوید:

 

               🎶 گوش کنید

 

 

۰ نظر ۰۱ آبان ۰۳ ، ۱۴:۰۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)