پشت هر پنجره
شمعی روشن کن
و بالای هر در
فانوسی
به ماه آسمان دل نبند
و چشمک ستاره ها
که به عشوه ابری
تو را فراموش می کنند
کسی می آید
کسی که تو را
از شمع های پشت پنجره ها
و فانوس درهای منتظر
سراغ می گیرد !
(از کتابِ ایستگاه آخر)
پشت هر پنجره
شمعی روشن کن
و بالای هر در
فانوسی
به ماه آسمان دل نبند
و چشمک ستاره ها
که به عشوه ابری
تو را فراموش می کنند
کسی می آید
کسی که تو را
از شمع های پشت پنجره ها
و فانوس درهای منتظر
سراغ می گیرد !
(از کتابِ ایستگاه آخر)
یکی هست
همیشه یکی هست
که جایی
تو را آرزو می کند
تو را می شناسد
تو را می بیند
مثل در آینه خودش را
یکی هست
شاید پشت دیوار خانه همسایه
شاید آن سوی دریاها
ولی
همیشه
یکی هست !
(از کتابِ جور دیگر دیدن)
بیار باده خنده ، به افتخار بهار
که مانده جان و دل عاشقان خمار بهار
به شوق دیدن لبخند تو جوانه زند
اگر چه هست به ظاهر شکوفه کار بهار
تو فصل اول سالی ، من آخرین فصلم
من از تبار زمستان ، تو از تبار بهار
تو روح سبز جهانی ، بهار یعنی تو
و من نشسته ام اینجا در انتظار بهار
shereadm.ir
ندارم بجز عشق، بال و پری
برایم، تو از عشق والاتری
چو آیم به معراجِ چشمان، تو
مرا تا به اوجِ خدا می بری
شبیه لبانِ شرابی تو
ندارد کسی ساقی و ساغری
به دنبالِ یک جرعه آرامشم
برای من خسته، می آوری؟