۰ نظر
۲۲ ارديبهشت ۰۰ ، ۰۷:۰۰
بیار باده خنده ، به افتخار بهار
که مانده جان و دل عاشقان خمار بهار
به شوق دیدن لبخند تو جوانه زند
اگر چه هست به ظاهر شکوفه کار بهار
تو فصل اول سالی ، من آخرین فصلم
من از تبار زمستان ، تو از تبار بهار
تو روح سبز جهانی ، بهار یعنی تو
و من نشسته ام اینجا در انتظار بهار
shereadm.ir
ندارم بجز عشق، بال و پری
برایم، تو از عشق والاتری
چو آیم به معراجِ چشمان، تو
مرا تا به اوجِ خدا می بری
شبیه لبانِ شرابی تو
ندارد کسی ساقی و ساغری
به دنبالِ یک جرعه آرامشم
برای من خسته، می آوری؟
اسطوره شد این قصّه، از افسانه گذر کرد
از مرز جنون، این دل دیوانه گذر کرد
این شعله سرکش، نشود رام به یک جام
سرمستی ما، از سر میخانه گذر کرد